کاش که با هم باشیم
| ||
بسم الله . . . . چکار کنم با دلتنگی خاک جنوب ؟ چه کنم از غم دوری شلمچه ؟ چطور در دوری طلائیه و غروبش اشک نریزم . من از جنوب برگشته ام. با یک چادر خاکی که دنیا دنیا و آسمان ها برایم می ارزد . من از جنوب برگشته ام . با یک دل آرام و مطمئن و آسوده . اشک هایم را به دل خاک شلمچه ها و طلائیه ها سپردم . و برگشتم . تکه ای از دلم را آن جا کنار استخوان های دفن شده ی شهیدان خاک کردم . کاش من جای اشک هایم بودم. کاش من بر خاک شلمچه بوسه می زدم . من فلفل برگشته از یک سفر. پر از آرامشم و و پر از سکوت و معنا . و نمی دانم این تهران بی وافایی ها و کثیفی ها و آلودگی ها را کجای زباله دانی تاریخ رها کنم . من آبی شده ام . آبی آسمانی .
یا علی مدد .
پینوشت : اول : از نجمه ی مهربون و عزیز خودم ممنونم که با تمام کاراش چراغ وبلاگ منو روشن نگه داشت . بدونه که برای من خیلی عزیزه . دوم : داشتم فکر می کردم پس دوستای قدیمیم چی ؟ سوم : شرمنده ی عمه ساقی ام که یادم رفت بگم و ازش حلالیت بطلبم . مفصل قضیه داره . و به همین دلیل و این اشتباه بزرگ . هر لحظه یادتون بودم . از عذاب وجدان هر حا رفتم و نرفتم اسمتونو بردم . چهارم : چه قدر من این خاله معین با وفا رو دوست دارم . و چقدر دلم براشون تنگ شده . خیلی . خیلی . خیلی . کلی دعاتون کردم . چقدر براتون حرف دارم . پنجم : پس دوستای قدیمیم چی ؟ ششم : بازم از نجمه ممنونم . هفتم : خاطرات جنوبو چی کارش کنم ؟ هشتم : نرگسم خیلی با معرفتی . خیلی . [ یکشنبه 89/12/15 ] [ 3:7 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |